زردآلو : بارد و رطب است و بهترین آن شیرین و پرآب و کم جرم و خشک آن بهتر از تازه است و در دوم سرد و تر و مفتح سده ی و ملین و طلابات و شیرین آن ملین طبع محرورین است مادام که در معده فاسد نشود و برای تشنگی و التهاب معده و تسکین غلیان خون و صفراء نافع و رافع آروغ مخصوصا ترش آن و خیسانده خشک آن چون صاحب تب حار و بارد از آن خورد آب گرم و عسل بعد از آن بنوشد و قی کند اخلاط کراثط و زنجاری دفع شده و رفع تب گردد و از خمریات شمرده اند و هر گاه بعد از خوردن زرد آلو فصد کنند خون سفید رنگ مشاهده شود از این وی مداومت بر آن باعث برص دانسته اند و آن سریع التعفن و نفاخ و مولد آروغ ترش و مضر مبرودین و مصلح شکر وانسیون است در جمیع امزجه و خوردن آن بر بالای طعام و خوردن آب به غاین مضر است
خیار سبز: که به تازی قتد نامند و به فارسی بالنگ و با رنگ نیز گفته اند در آخر دوم سرد و تر و مسکن حرارت صفراء و خون و التهاب احشاء و رافع تشنگی و مفتح سده ی جگر و مدر بول و مخرج حصات و غلیظ تر از قثاء و رافع صعفی که از اسهال مفرط حاره بهمرسد و برای تبهای شدید و یرقان و درد سر نافع و آب آن تا چهل پنج مثقال با شکر مسهل مره الصفرایی که در سده و امعاء باشد و آب خیار زرد ترش رسیده ی آن در اسهال قوی تر از آب نترسیده ی آن است
کافور: بارد یابس است صمغ درختی ست و اقسامی دارد درخت آن در غایت بزرگی ست به حدی که صد سوار در زیر سایه ی آن در آید و همیشه سبز و چوب آن سفید و سبک و بدون شکوفه و بی ثمر است
حار یابس است و یاسمن سفید: معتدل است آس : با د دقایض است و گفته اند قابض بودنش بیش تر از یبوست اسهال عرق را بند می کند هم چنین هر سیلان را مالیدن آن در گرمابه سبب قوت بدن می شود و رطوبت غریبه را از پوست خشک می کند و برگ خشک آن گند بغل را دور می سازد
گل سرخ: بهترین آن تمام شکفته است و آن مرکب القوی و در نزد بیشتر در اول سرد و در اول دوم خشک و نزد گروهی گرم و تر و نزد برخی معتدل و مفرح و مقوی دل و اعضاء مسهل صفراء و بلغم رقیق و با قوت قابض و خشگ آنرا قبض زیاده مفتح ما سایقا و برای ضعف معده و جگر و کلیه و خفقان حار و غشی و برای ریه و رحم و نشیمن و مالیدن آن و قطور عصاره ی آن برای درد سر و چشم و گوش و مضمضه ی آن برای تقویت لثه و ضماد کوبیده ی آن برای اورام مراق و رطوبت معده نافع است چغمینی آنرا بارد و قابض گفته
بنفشه : با ولی است و گفته اند در اول سرد و دوم تر است مسهل صفراء و مسکن عطش وحدت خون و حمایت حاره و خفقان و غثی و منوم و محلل اورام و لطیف و برای صداع حار و سرفه و خشونت سینه و حلق و حرقه و مثانه و بول و درد کلیه و اجناس بول و ذات الجنب و خناق و ذات الریه و صرع اطفال و نزلات نافع و چند روز مداومت کردن دو درم تا چهار درم با آب سرد برای دفع اسهال صفرآوی برای گزیدن مجرب است و ایجاد خون معتدل کند و آرامش دهنده ی صداع دموی است
نسترن : گلی ست خوشبوی و به رنگ سرخ یا سفید خردتر از گل سرخ ر هر شاخه یی چندین گل شکفته می شود درخت آن خاردار است و به تازی ورد احمر گفته اند مایل به حرارت و خشکی است
کراث: با تره در آخر سوم است و محلل برای نفخ است و طبیعتش حار یابس است خوردن آن بعد از خوراک مانع از ترش شدن طعام می کند و ملین طبع و مدر حیض و ملطف و مبهی و رافع قولنج و مفتح سده ی جگر و مقوی کمر و قوه ی هاضمه و منی قبضه ی ریه است و آبش به انذازه ی سه مثقال و نیم قاطع خون بواسیر و محرک باه است و با انگبین برای همه ی بیماریهای بارد و رطب سینه و با ماءالعسل جهت سموم سودمند است و مطبوخ آن با جو برای ریه و درد سینه مفید است و عماره ی خشک کرده ی آن مسهل خون و به سرکه پروردن مفتح شده ی جگر و سپرز و رافع قولنج
شوث: حار یابس است گیاهی ست مانند ریسمان باریک بی برگ و ساق و مایل به زردی و تیرگی و برخارها و گیاهانی رود در اول گرم و در دوم خشک مفتح سده ی احشاء و مدر بول و حیض ثمیر و عرق مقوی معده و جگر و رافع فضلات متعفن و ملین طبع و جهت تبهای کهنه و یرقان نافع است
فضل بن یحی برمکی را بریده اندکی برص پدید آمد از دیدار آن رنجور شد و هر گاه نیازمند به گرمابه شدی شبا هنگام رفتی فضل حکیم جاثلیق را به درمان خواست او هر چه معالجه کرد تندرست نشد روی به فضل گفت شنیده ام میان تو و پدر نقاری هست او را خوشدل تا من معالجه ی دیگری کنم فضل چنان کرد حکیم دوباره همان داروهای سابق بکار برد شفا یافت
خواجه عبدالله انصاری که شیخ الاسلام و شیخ هرات بود با این پزشک دشمنی می کرد و بارها آثار وی را سوخته بود زیرا میان مردم هرات مشهور شده بود که ادیب اسماعیل مرده را زنده می کند و این اعتقاد برای مردم عوام از را دین درست نبود اتفاقا زمانی شیخ الاسلام بیمار شد و در میان مرض فواق پدید آمد چندان که پزشکان معالجه کردن تندرست نشد قاروره ی شیخ الاسلام به او بگویید دانش باید آموخت و کتاب دانایان را نباید سوخت سپس نسخه یی برای او نوشت بر آن عمل کردند شد
در روزگار ملک شاه سلجوقی در هرات فیلسوفی بود که اورا ادیب اسماعیل می گفتند معاش او را از را طبابت بود روزی از بازار کشتارگران گذر می کرد قصابی را دید که گوسفندی را پوست می کند و از دنبه ی آن می خورد پزشک به بقالی که در کنار قصاب دکان داشت پنهانی گفت اگر این قصاب روزی به سکته در گذرد مرا آگاه گردان روزی بقال از سرای قصاب رد می شد دید صدای گریه و زاری می آید به او گفتند قصاب به مرگ سکته در گذشت پزشک را گزارش داد به سرای قصاب آمد و پرده از روی وی برداشت با عصایی که در دست داشت کف پای مرده را می زد تا به حرکت آمد دوباره چندان زد تا برخاست و بنشست آن گاه داروهایی بداد اگر چه زمین گیر شد اما سالها بعد از آن بزیست
جوانی با تیغی بازی می کرد ناگاه تیغ بزرگی از دستش برخورد کرد هر چه خواستند خون بند آرند بند نیامد حکیمی گفت بسته یی را شکسته کاسه یی از آن را بر جای خون فشار دهید تا بند گردد سپس روی آن را ببندید خون بند آید آنگاه آن را برمکنند تا پوست پسته خود بیفتد
کودکی در بازی کردن میخی را که در دهانش بود نا گاه فرو برد پدر و مادر وی را نزد پزشکی بردند گفت به او سیب زمینی پخته دهند به اندازه یی که سیر گردد پس از بیست چهار ساعت در مدفوع وی ملاحظه کنند میخ دفع خواهد شد بی گزندی چنین گردید
گروهی از خمره یی باده گستری می کردند بعدا از درخت سیبی که سیب های درشتی داشت بسیار خوردند بعدا یکی از ایشان که سیب نخورده بود هلاک شد پزشکی آوردند و گفتند ما همه از این خمره نوشیدیم و تندرست ماندیم چرا او بنوشد و بمرد پزشک خمره را کاوش کرد ماری در آن مرده یافت گفت شما چون بعد از نوشیدن سیب خوردید دفع مسمویت کرد او چون نخورد بمرد30book.4kia.ir/info/704428
اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یا